تصاویر انتخابی

خاطره ای که خاطره شدازکربلای ۴

فرهنگی دفاع مقدس

 برای اوالینبار 

 خاطره ای ازساحل نشینان عملیات کربلای تقدیم به ارواح طیبه شهداء


بیاد کسیکه آخرین حلقه فیلم دوربینش اولین عکس مزارش شد


شهید کریم سرابی 


هوالمحبوب


گردان حمزه سیدالشهدا اندیمشک دیماه سال ۶۵


ساعت حدودأ سه بعدازظهر۲\۱۰\۶۵ با فراخوان جانمحمدجاری گروهان الحدید که گروهان غواصی و خط شکن بود در گوشه ای از فرودگاه آبادان تجمع کردند تا فرمانده جاری آخرین توضیحات‌ را بر روی کالک عملیاتی که از قبل بچه های اطلاعات عملیات ترسیم کرده بودند برای آخرینبار توضیح دهد همه بچه ها تمام حواس به صحبتهای فرمانده بود . چهرهای شهدا کاملا مشخص بود و ….. بعداز اتمام جلسه کریم مرا صدا زد و چند دقیقه ای برایم از واقعه عاشورا گفت و درپایان گفت شنیدی جاری چی گفت . گفتم منظورت!! لحظاتی سکوتی معناداری کرد گفت اگر احیانا معبر باز نشد آماده ام برای عبور از معبر دوباره سکوت کرد باز جمله را تکرار کرد آماده ام برای رفتن رو معبر من هم زبانم بند آمده بود و فقط نگاهش میکردم گویا میدانست هردو مسافریم او مسافر سرزمین بهشت و .من مسافر سرزمین مجازی . چراکه تمام جملاتش از آینده بود که بعدها متوجه معانی برخی از آنها شدم خلاصه اومدیم بیرون فرودگاه برای وضو و مهیا شدن برای حرکت که صدا زد علی صبر کن .رفت و تیمور نظر زربن با دروبین آورد اما تنها یک قطعه از حلقه فیلم باقی مانده بود و بدون توجه به من گفت تیمور از خودم تنها بگیر .نگاهش کردم لبخند زد و گفت ناراحت نباش از توهم میگیرد منم سکوت کردم و فقط نگاهش کردم و اوهم لبخند میزد  

گردان حمزه سیدالشهدای اندیمشک خودرابرای عملیات کربلای ۴ آماده کرده بودوماه ها آموزش های مختلف غواصی وآبی خاکی راپشت سرگذاشته بودوهمه درفرودگاه متروکه ی آبادان بااشتیاق زیادمنتظردستورورمزعملیات بودند

 در فرودگاه هرکس به حال خودش بود، فکر می کردی اینجا کسی نیست. ولی چشمانت می دیدند که در زیر نخل ها بچه های بسیجی سر در جیب فکر فرو برده اند و در عالم خود به سیر و سیاحت می پردازند.

 سکوت بود مثل حالت بغض فروخورده ای در گلو، سکوتی بود مثل ریزش آبشاری در دل دریا، سکوتی بود به رنگ سبز که بوی گل نعنا می داد، سکوتی بود به رنگ سرخ شقایقی در آخر یک روز بهاری.روی شاخسار بلبلان جفت جفت سردرگریبان هم نغمه فراق سر می دادند و تو می دیدی که چگونه غنچه ها برای شکفتن پیش پای بلبل از هم سبقت می گرفتند.

باد دست می برد و گیسوان سروها را شانه می زد و با نخل ها از پیمانه دوستی آهسته نجوا می کرد. روزگار باد بود و باران،‌ وقت باروری زمین بود و رعد آسمان، زمین به خود می بالید و نرگس ها مست بودند و بی قرار.

 روز در تلاطم آخرین نفس خود، لحظه ها به سرعت سپری می شد و روز سوم دی ماه ۶۵ می رفت تا آخرین ساعت های خوش را به پایان برساند. قلب فرودگاه آبادان به تپش افتاده بود، زمزمه های خداحافظی انصارالله همراه با هق هق گریه های سربازان گمنام خمینی(ره) ملائکه را به تعجب و داشته بود و باند پرواز برای شهدای آینده آماده شده بود.

سرانجام لحظه حرکت گروهان غواص فرارسید. طبق معمول هر کس دست یکی را گرفته ومی گوید فلانی اگر رفتی شفاعت یادته نره، فلانی سلام ما را به شهدا برسان و...

ومن هم فقط غرق تماشاشده بودم

 سوار بر تویوتا بطرف جزیره مینو حرکت کرده و در کنار اروند خروشان پیاده شدیم تا دقایقی دیگر گروهان الحدیدمیرفت تا به قلب سیاه دشمن بعثی بزند

 هنوززمزمۀ تلاوت قرآن ازمیان لب های *شهیدکریم سرابی بگوش می رسید... بعد از اقامه نماز مغرب و عشاء گروهان به طرف خط براه افتاداز کنار یکی از سنگرها که رد شد صدای روح بخش دعای توسل با صدای حاج صادق آهنگران بگوش میرسید. یا فاطمه الزهرا یا سیدة نساء العالمین ـ اینجای دعا را بفال نیک گرفته با قلبی مطمئن براه خود ادامه داد.

 لشکریان امام زمان(عج) برای اینک هنگام حرکت در آب از هم جدا نشوند، طنابی را آماده و به تعداد هر نفر گره ای را به فاصله یک متر روی این طناب زدند و گره اول را گذاشته بودند تا انشاء الله حضرت ولیعصر(عج) سرطناب را بگیرد و اصحابش را هدایت کند.

 عملیات شروع شده بود و بسیجیان جان بر کف با یورشی جانانه از خط مقدم دشمن گذشته و به قلب سپاه بعثی زدند... فردا صبح هنگامی که هوا روشن شدخبرها این بود: 

خون فرمانده گروهان غواص شهید جان محمد جاری در ساحل اروند، به جریان افتاد تا که به ابد راهش بماند...


 راز نهفته تعجیل شهید ماشاالله ابراهیمی در آخرین نمازش آنجا که به نیروهایش فرمود "برخیزید که دیگر جای درنگ نیست، اینک زمان رفتن است" برای جاماندگان کاروان مرگ سرخ، وقتی روشن شد که ماشاءالله پس از جنگی جانانه چشم به آسمان دوخت و بسوی ملکوت اعلی پرکشید...

 شهیدجهان مالزیری به جهان دیگر شتافت، چرا که این جهان جای ماندن نبود و شهیدشهرام کیخا با یک لبخند زیبا دلهای ما را همیشه داغدار کرد.و شهید۱۵ساله حسین نیازی با زمزمۀ یا حسین(ع) در آخرین لحظۀ زندگی کوتاه و پربارش به سوی جایگاه ابدی رهسپار شد تا به ما بگوید هیچ نیازی به این دنیای پر معصیت ندارد...

★ شهیدکریم سرابی رفت تا از سراب دنیای فانی به حقیقت محض الهی بپیوندد و★ شهیدجهانگیر پاپی رفت تا با شهادت سرخ خویش نهال سبز اسلام ناب محمدی(ص) را جهانگیر کند.

 و اینچنین بود که مردان مرد و شقایق های خونین و دلاوران عرصۀ آتش و خون، بعد از پرواز از فرودگاه آبادان به آسمان ارغوانی پر گشودند و رفتند تا ما بمانیم و بار امانت آنها را به دوش بکشیم... و امروزدلم دوباره گرفت باابری ازباران خاطرات هنوزهم درمیان آنهمه سکوت نخل های بی سرونهرهای جاری واروندخروشان صدای شهیدکریم سرابی که میگفت هنوزعمربن سعدهازنده اندهنوزیزیدیان زنده اندوهنوزهم امام حسین علیه سلام فریادمیزندهل من ناصرٱینصرنی ؟درگوشم طنین اندازشده وعطرشهدافضای اطاق تنهایی ام را خوشبونموده انگارقراراست خبری آیدشاید......


             التماس دعا

علی (علیا) سرابی یاقوند

۱۸/خرداد/۹۴ساعت ۱۵






به نام خدایی که لر آفرید

فرهنگی سیاست عکس تاریخ

تقدیم به :

شهدای قوم بزرگ لردرعرصه دفاع ازانقلاب وتمام کسانیکه

هنوزدرعشق وشورولایت سرمست وجاوادن ؛ گوش به فرمان

ولی امرمسلمین امام خامنه ای استوارایستاده اند...

هوالجلیل

فرزند کوهستانیم از نسل باران

داریم نشاط دیگری با چشمه ساران

آن رود و جنگل صفای دیگری داشت

کوه را حال و هوای دیگری داشت

برف حواشی اندک اندک آب می شد

احساس ما هم بستر آب می شد

شاهین اوج قله اش پرواز می کرد

آهو به روی صخره هایش ناز می کرد

مَردیم و با مردانگی ها آشناییم

فرزند آریو برزن از کوه دفاییم


مهمان نوازی خصلت ممتازمان است

آهنگ برنو بانگ طبل و سازمان است

اهل صفاییم و باکینه اندر پنجه بودیم

از ظلم ارباب زمانه رنجه بودیم

ما با صدای پای اسبان خو گرفتیم

ما انس با رقصیدن آهو گرفتیم

ما با بلوط ریشه در خاک آشناییم

با کعبه ی دل زمزم پاک آشناییم

ما از حریم خانه کردیم پاسبانی

ماندیم به تاریخ حوادث جاودانی

در راه دین صدهاگل نو رسته داریم

ما ساقی میخانه مان را دوست داریم

مابا دلیری ها شهادت پیشه کردیم

گفتاررهبررابه دل اندیشه کردیم

علیااگرامروزچنین برغم سواراست

برگُردِه اش آثارزخم هاماندگارست


...علی سرابی یاقوند...

 

کپی بدون ذکرمنبع ممنوع


 

دوکوهه ای همه ی هستی من یارکجاست

فرهنگی

 

دوکوهه ی تنهایی 

من ازدوکوهه دارم سلامی

ازکرخه ودز دارم پیامی

حافظ نام دوکوهه هستم

سنگرغیرت درآنجابستم

دوکوهه یعنی نگین شهرم

یاقوت سرخ ازشهیدمیخرم

دوکوهه یعنی سمبل ایثار

که ازشهیدان مانده یادگار

دوکوهه یعنی نمادغیرت

ازحامیان عشق و ولایت

دوکوهه یعنی غروروعزت

یادگاری از احمد و همت

دوکوهه داردروایتی خوش

ازاندیمشک تاهور وعین خوش

هوای یاران کرده اسیرم

ازاین جدایی ایکاش بمیرم

سکوی پروازبودی زمانی

هیچ فکرنکردی تنهابمانی؟

بگوبرایم حاج احمدت کو؟

ازاشک همت ازکلهربگو؟

دوکوهه دارم گلایه بسیار

ازمردمان همین روزگار

عده ایی شدن حکیم ودانا

مثل خوارج دارندفتنه ها

خون می چکدازدل امیرم

رواست اگرازغصه بمیرم

برنیزه کردندن کتاب قرآن

ازامام خویش نگیرندفرمان

دوکوهه دردم دردغریبی ست

دستان زینب وغم اسیری ست

ایکاش بیایدحضرت حجت

تاابن ملجم نزده ضربت

دوکوهه (علیا)داردوصیت

دوباره برخیز تنهاست ولایت

ازجابپاخیز بگشای پروبال

مهیا نمای سکوی آمال 


 علی (علیا) سرابی یاقوند

اندیمشک


 

صفحه قبل 1 ... 31 32 33 34 35 ... 48 صفحه بعد

درباره ما

به وب سایت لر پرس ✋ خوش ✋ آمدید قوم لر یکی از سربلندترین اقوام ایرانی است که نقش بی بدیلی در ساختن تمدن ایرانی ایفا کرده است.مردمان لرزبان در کشورهای ایران-عراق-سوریه-چین-عمان -ترکیه- روسیه و افغانستان زندگی می کنند. لرزبان ایران در جنوب غرب کشور و در امتداد کوههای سر به فلک کشیده زاگرس سکونت دارند.لرستان پشتکوه یا ایلام امروزی از دیر باز یکی از اصلی ترین سکونتگاههای قوم لرمحسوب می شده و می شود.

جستجو

تصاویر منتخب

آرشیو

نويسندگان

لینک دوستان

اشعار لری

شبکیا اجتماعی

موضوعات

 

پایگاه تحلیلی خبری لرپرس

ارائه اخبار وتحلیل های جامع _ معرفی قوم لر _ارسال آهنگ ها و دکلمه های قدیم و جدید_ معرفی جاذبه های طبیعی باستانی گردشگری